كافي است «نرمن بيتس» بازيگر فيلم روانيِ هيچكاك را به ياد آوريد تا بفهميد در مورد چه كساني صحبت ميكنم. نشانههايي را به شما خواهم گفت تا بتوانيد به راحتي روانيها (Psychopath) را شناسايي كنيد و يا اگر يك فرد رواني را ميشناسيد چگونه با او برخورد كنيد.
اگر بر اساس آمار و ارقام صحبت كنيم بايد بگوييم كه شما به طور حتم يك رواني را ميشناسيد، چرا كه يك تا ۴ درصد جمعيت متعلق به بازهي روانيها است.
اين بدان معنا نيست كه شما بايد از روانيها بترسيد. مردم از روانيها ميترسند و اين داستان ريشهاي قديمي دارد: ما از هر چيزي كه نميشناسيم ترس داريم. اما حقيقت چيز ديگري است. افرادي كه اختلال رواني دارند يا به عبارتي رواني هستند، معمولا خشن نيستند و كارهاي اهريمني انجام نميدهند.
من حتي به خودم هم شك كردهام كه نكند رواني باشم؛ من برخي از ويژگيهاي افراد رواني را دارم: ميتوانم هرجور تصميمي بگيريم و حتي ميتوانم احساساتم را خاموش كنم. برخي از دوستان نزديك و اعضاي خانوادهام از من ميپرسند كه چرا هيچوقت اشك نميريزم و يا چرا تا اين اندازه سرد هستم كه البته هم هستم. من جسور و نترس هستم و اهدافم را شناسايي كردهام و اجازه نميدهم چيزي مانع رسيدنم به هدف شود.
اما همه چيز بر روي يك طيف قرار دارد: ميتوانم سرد و بيعاطفه باشم و اعتماد به نفس و غرور خودم را حفظ كنم و همزمان حس همدلي هم داشته باشم. از هيچ چيز به اندازهي زورگويي متنفر نيستم. اگر غريبهاي را در اين وضعيت ببينم، حاضرم جانم را در راه دفاع از او فدا كنم و از اين بابت هيچ ترديدي به خودم راه نميدهم. اگر كسي باشد كه برايم مهم باشد، حاضرم هر كاري براي او انجام دهم.
بنابراين ميتوانيم بگوييم كه من يك رواني تمام عيار نيستم، زيرا ويژگيهايي مانند همدلي و مهرباني دارم كه مرا از كساني كه اختلال شخصيتي دارند متمايز ميكند. اصلا بزرگترين تفاوت آدمهاي معمولي نسبت به روانيها اين است كه افراد دچار اختلال رواني نميتوانند همدلي را حس كنند.
چه كسي كاملا رواني است؟
تعداد خيلي كمي از افراد رواني در انتهاي طيف اختلالات رواني قرار دارند كه ما به آنها ميگوييم: رواني تمام عيار. آنها به قوانين احترام نميگذراند، رفتارهاي خودشان را نيز كنترل نميكنند، ريسكهاي خطرناكي ميكنند و كاملا از احساسات و نيازهاي ديگران چشمپوشي ميكنند.
آنها ممكن است كه دوست داشتني به نظر برسند، زيرا همانطور كه گفتيم ميتوانند احساسات را تقليد كنند. بنابراين ميتواند در ظاهر ديگران را گول بزنند. مثلا ميتواند وانمود كنند كه تاسف ميخورند يا احساس گناه به آنها دست داده است، در حالي كه چنين حسي اصلا ندارند.
البته اين چيزها يك گزينه يا حق انتخاب نيست، زيرا ساختار مغزي آنها با ساختار مغزي افراد معمولي متفاوت است. در واقع مغز آنها گنجايش چنين احساساتي را ندارد. من به دليل شغلي كه دارم با طيف گستردهاي از افراد دچار اختلال رواني مصاحبه كردهام و در جريان اين پروندهها مجبور شدهام كه با شاهدهاي عيني يا اعضاي خانوادهي آنها هم صحبت كنم. اگر مشتاق باشيد من ميتوانم چند نشانهي بارز افراد رواني را به شما بگويم.
پنج نشانه اصلي روانيها
يك. آنها قادر نيستند همدلي كنند، اما ميتوانند احساسات را تقليد كنند
اگر كمي در مورد اعماق احساسات از روانيها سوال بپرسيد، او نميتواند به خوبي پاسخ دهد. مثلا اگر از يك رواني تمام عيار بپرسيد: «زماني كه فهميدي دوستت به قتل رسيده چه احساسي داشتي؟» او براي توصيف دقيق احساسش دچار مشكل خواهد شد. پاسخ آنها شبيه چيزي «خيلي دردناك بود» خواهد بود و هيچ نوع پاسخ احساسي نخواهند داد. براي نمونه، آنها نميگويند «انگار قلبم داشت متلاشي ميشد،» چون هرگز چنين چيزي را احساس نكردهاند. اگر هم راجع به اين مسئله آنها را بيشتر بازجويي كنيد عصباني خواهند شد، زيرا ميدانند كه دستشان رو خواهد شد.
دو. نشانههاي فيزيكي و كلامي با هم همخواني ندارند
بسياري از روانيها بازيگران قدرتمندي هستند و در شرايط عادي ميتوانند به خوبي مشكل «عدم بروز احساساتشان» را پنهان كنند. اما مشكل اينجا است كه روانيها نميتوانند تمام مدت قانعكننده به نظر برسند. اما به طور كلي ميدانند كه چه احساسي را تحويل شما بدهند، مثلا ميتوانند به شما بگويند «دردناك بود» ولي شما اين مورد را در چشمهايشان نبينيد. در اين شرايط فرد با چشمانش هم احساسش را ابراز ميكند، اما روانيها ميتواند در اين شرايط براي مدت طولاني به چشمان شما خيره شوند و حركات دستانشان نيز همخواني نداشته باشد.
سه. آنها بيش از حد به شما نزديك ميشوند
تقريبا در تمام فرهنگهاي جهان اين مسئله جا افتاده كه غريبهها سعي ميكنند فاصلهاي را نسبت به هم حفظ كنند، اما افراد دچار اختلال رواني از اين اصل پيروي نميكنند. پژوهش انجام شده در سال ۲۰۱۴ نشان داد كه «سطح بيعاطفگيِ بالا» در افراد با «كاهش فاصله فيزيكي» با ديگران در ارتباط است. بيعاطفگي نيز يكي از مشخصههاي اصلي افراد رواني است و آنها ترجيح ميدهند فاصله خود را از ديگران كم كنند. پژوهشگران آن مقاله همچنين متذكر شدند كه اين مشخصه نيز به دليل تفاوت در ساختار مغزي افراد دچار اختلال رواني است. گفته ميشود كه «ناحيه آميگدالِ» مغز افراد رواني كه نقشي كليدي در درك احساسات و ايجاد پاسخ به آنها دارد، به خوبي كار نميكند.
چهار. اعتماد به نفس آنها ميتواند گولزننده باشد
يكي از نكاتي كه در طول مصاحبههايم با شاهدان عينيِ جرايم خطرناك متوجه شدهام اين است كه آن افراد به شكلي آشكار نسبت به فرآيند كلي بيتفاوت هستند، به نحوي كه فكر ميكنم من را به بازي گرفتهاند. آنها به چشم يك موش و گربه بازي به قضيه نگاه ميكنند كه پيش خود مطمئن هستند پيروز ميشوند، چرا كه هميشه من و پليس را پايينتر از خودشان ميبينند. من هنگام مصاحبه با روانيهاي تمام عيار، چندين بار اين مورد را احساس كردهام.
پنج. آنها دوست دارند به ماهيت خود اشاره كنند
يادم ميآيد كه با يك مرد جوان در مورد پرونده قتلي در ملبورن صحبت ميكردم. او تمام جزئيات را جلوي توضيحات ارائه كرد و پس از اينكه دوربين خاموش شد، به من گفت: «اگر من او را ميكشتم، جسدش را آنجا نميانداختم… خيلي خوششانسي كه با دوستان قديميام صحبت نكردهاي، آنها مثل من صحبت نميكنند.» من احساس كردم كه دارم با كسي صحبت ميكنم كه قصد دارد با لبخندي بر لب مرا تهديد كند.
درست است كه چندين بار با افراد دچار اختلال رواني صحبت كردهام و ميتوانم علائم آنها را شناسايي كنم، اما هنوز هم گول ميخورم. روانيها ميتوانند خيلي زيرك باشند. آنها به خوبي ميتواند احساسات را تقليد كنند، به شكلي حتي پليسهاي باتجربه هم گول بخورند. اما اين در كوتاهمدت ممكن است و اگر كمي بيشتر با آنها صحبت كنيم، ميتوانيم رواني بودنشان را تشخيص دهيم.
توجه: ممكن است پس از ديدار با شخصي، حس عجيبي نسبت به او پيدا كنيد و حتي نتوانيد دقيقا بگوييد مشكل از كجا است. من اين را تجربه كردهام و وقتي چنين اتفاقي ميافتد سعي ميكنم فاصلهام را در آينده حفظ كنم.
ما واقعا دلايل «اختلال شخصيتِ ضد اجتماعي» را نميفهميم. روانشناسان ميگويند كه ميتوان سايكوپاتي (روانآزاري) را مديريت كرد يا با آن كنار آمد، اما نميتوان آن را درمان كرد. بنابراين اگر شما هم با يك رواني واقعي سر و كار داريد (البته نه هر كسي؛ زيرا برخي با سطحي از سايكوپاتي مواجه هستند)، پيشنهاد من اين است كه از آنها دوري كنيد. زيرا اگر قرار باشد شما قربانيِ اهداف آنها شويد، مطمئن باشيد كه آنها در اين ارتباط ترديد نخواهند كرد.
«زانته مالِت» متخصص جرم شناسي، انسانشناس جنايي و استاد دانشگاه نيوانگلند، آرميديل و سيدني است. نوشتار فوق حاصل تجربه شخصي زانته مالت است.